این چند روز ما....
سلام عسلم آخر هفته گذشته رفتیم رفسنجان خونه آقا جون اینا،راستش وقتی که بدنیا اومدی بابا مبین یه باغ تیکه باغ پسته به نامت نوشت و رفتیم تا بابایی کاراش رو انجام بده امیدوارم شانست خوب باشه گلم و امسال محصول باغت خوب باشه اما چشمت بد نبینه که من بد سرمایی خوردم و تبو لرز کردم عمه های مهربون و مامان رخشنده حسابی توی زحمت افتادن آخه باید از توی شیطون که تا ولت میکردیم سرت به دردسر و کنجکاوی بود مراقبت حسابی میشد و منم رفتم بیمارستان و تا آمپول نزدم سرپا نشدم خلاصه اینکه حالم خیلی خراب بود هنوزم بعد از چند روز خیلی مریضم و تو هم که ماشاالله دو شبه که خیلی گریه میکنی و نه خودت میخوابی و نه میگذاری ما بخوابیم نمیدونم عزیزم که چطورته آخه خ...